Spiga

بهار میلان کوندرا






Le Monde Diplomatique

by: Guy SCARPETTA

ترجمه: آزیتا نیکنام
april 2009

آخرين نوشته ميلان کوندرا «يک ملاقات» همچون کتاب هاي ديگر اين نويسنده به مسائل سياسي، تنها به طور ضمني اشاره مي کند. آيا مي شود گفت که متن هاي او هيچ ارتباطي با سياست برقرار نمي کنند؟ اين قضاوتي عجولانه است. اگر اين ماجرا را دقيق تر بررسي کنيم ، شايد، مشکلاتي که اخيرا براي نويسنده کتاب «شوخي» و «بارهستي» به وجود آمده را بهتر درک کنيم

.

در ژوئن ١٩٦٧ در حالي که قدرت هنوز رسما در دست متوليان نو استاليني اي بود که نمي توانستند هيجان و تب روشنفکري- فرهنگي اي که همه جزم ها را به چالش کشيده بود مهار کنند، کنگره اتحاد نويسندگان در پراگ تشکيل شد. گزارش مقدماتي جلسه توسط نويسنده جواني ايراد شد که در خارج از مرز هاي کشور، عملا ناشناخته بود. با اين سخنراني جهت و موضع گيري جلسه مشخص شد:نگراني از سرنوشت « ملت هاي کوچک» اروپاي مرکزي که جوانند و مدام در معرض تهديد به وابستگي و يا حتي جذب شدن توسط امپراطوري هاي متنفذ همسايه هستند ( اشاره مستقيم به قيموميت اتحاد شوروي ) و مطالبه ، به ويژه، اصل بنيادي آزادي بيان – عليه هر گونه سانسور، « زيرا حقيقت تنها در گفتگوي آزاد عقايد مختلف بدست مي آيد»- و بدون آن، هستي يک فرهنگ آسيب مي بيند

اين گزارش مورد تشويق حاضران قرار گرفت و ساير افرادي که پس ازآن سخنراني کردند (به خصوص لودويک واکوليک، پاول کوهوت، آنتونن ليحم) نيز در همين جهت ادامه دادند. در واقع، اين جلسه، مقدمه اي بر«بهار پراگ» بود : در مواجهه با اين تمرد، قدرت حاکم، مواضعش را سخت تر کرد، اما ديگرفايده اي نداشت، زيرا اين اعتراضات که از قشر روشنفکر شروع شده بود به همه حوزه هاي جامعه مدني گسترش يافت. در ژانويه ١٩٦٨، الکساندر دوبچک، جانشين « آنتوان نووتني» رهبر حزب و رئيس دولت وقت شد و جنبش عظيم دمکراتيزه کردن رژيم آغاز گشت. آن نويسنده اي که عامل حرکت شده بود و کسي که شخص «نووتني» او را به عنوان « عامل و باني اصلي» اغتشاشاتي که از عهده آرام کردنشان بر نيامد، معرفي کرد(١) ميلان کوندرا نام داشت.

در پاييز ١٩٦٨ چند هفته پس از مداخله نظامي اتحاد شوروي که به طرز وحشيانه اي به جنبش بزرگ آزادي خواهي خاتمه داد ، رمان « شوخي» کوندرا، درفرانسه منتشر شد . اين کتاب با مقدمه اي از آراگون همراه بود که درآن با چندين دهه اطاعت داوطلبانه قطع رابطه کرده و بندگي و وابستگي چکسلواکي را سخت مورد انتقاد قرار داد. او همچنين « عادي سازي» اي را که در جريان بود به عنوان يک فاجعه و به عنوان «بيافراي روح» تعريف کرد

دنباله مطلب

.

0 comments: