Spiga

حس شامه ام

بوهای مختلف همیشه در من احساسهای گوناگون

بوجود می آوردکه هر کدام بر انگیزاننده خاطره ای

دردوردستهاست.وقتی اولین فرزند رادربطنم داشتم،

عجیب و دیوانه وار هوس بوهای قدیمی را داشتم

آنهائی که در ایران گذاشته بودم و آمده بودم

دردنیائی که بوهایش از زمین تا آسمان با آنجا

فرق داشت. این اولین چیزی بود که هیچکس

نتوانست برایم فراهم کند و من آنقدر در هوس

آن ماندم تا دوران اولیه به سر آمد و به ایران برگشتم.

دوباره و دوباره در آن بوها غرق شدم و دیگر نفهمیدم

روزی سخت در انتظارو آرزوی آن بودم.همه چیز همین

حالت را دارد وقتی به دست آمد اشتیاق آرزوی دیرینه از ذهن

محو میشود.

بوی حیاط آفتاب خورده و برنج ایرانی، بوی سبزیها و

ادویه ها در آشپزخانهء مامان و بوی دستهای خسته اش وقتی

لیوان آب میوه را ساعتی مانده به ظهر به دستم میداد.بعد از

آن آمدن مهمانها و بوی بچه های تازه بالغ فامیل مرا به دوران

دبیرستان میکشاند به همراه هزاران بوی مختلف دیگر.

بوهای خوب را حس کردم ،همینطور بوهای بد را. بعضی از

بوهای خوش به من احساس بد داد و برخی بوهای بد مرا به

یاد خاطرات شیرین انداخت. همهء آنها بوی عمر گذشته ام را

میدادند.

+ نوشته شده در شنبه یکم تیر 1387ساعت توسط faranak | آرشیو نظرات

غزل


عشق بین با عاشقان آمیـــــخته روح بین با خاکـــدان آمیختــــــــــه

چند بینی ایــن و آن ونیک و بد بنگر آخر ایـــن و آن آمیختــــــــه

چندگوئی این جهان وآن جـهان آن جهان بین وین جــهان آمیختـه

دل چو شاه آمد زبان چون ترجمان شاه بین با ترجمـــــان آمیـــختـه

اندر آمیزیــــــد زیـرا بـهر مـاسـت این زمـان با آسمـــــان آمیختـــــه

آب و آتش بین و خاک و بـاد را دشمنان چون دوستــــان آمیخته

گرگ ومیش و شیرو آهو چار ضد از نهیـب قـهـرمــان آمیـــــخته

آنچنان شاهی نگــــر کزلطف او خـار و گل در گلستان آمیخته

آنچنـان ابــری نگـر کـز فیض او آب چنــدیــن نـاودان آمیـــخته

اتحــــاد انــدر اثــر بین و بــدان نو بهــــــار و مهرگـان آمیـخته

گر چه کـژ بازند و ضدانند لیــک همچــو تیــرند و کمـان آمیخته

قندخا خاموش باش و حیف دان قنـد و پنــد اندر دهـان آمیـخته

شمس تبریزی همی رویــد به دل

کس نبـاشـد آنـچنـــان آمیـــــخته


جلال الدین رومــی