Spiga

جفنگیات زنانه



داشتم به زنی به زنی فکر می کردم که مدتها پیش پستان هایش را بریده بودند ...
و شکم بر آمده اش که تنها برجستگی اندام نحیفش بودبیش ازهمیشه خودنمائی
میکرد. بسیار شکننده مینمود. م
ردی که همراهش بود درشت اندام و قد بلند بود
شانه های پهن و موهای انبوه- و فکر می کنم سبیل.گونه های صورتی رنگش
برق می زدند و از فاصله چند قدمی صدای تنفس اش شنیده می شد.
زن همیشه در حال کلنجار با دختر کوچکش بود که تمام کارهای غیر عادی دنیا را
انجام می داد.دختری که سن کمی داشت و قد بلند و شانه های پهنش را از پدر گرفته
بود. حتمن زن خوشحال است که زنده مانده - میتواند راه برود و با دخترش وقت
صرف کند ولی علت خوشحالی شوهرش را نمیدانم. و همینطور نمی دانم که دخترک
هم خوشحال است یا با آن رفتارهای نا به هنجار سعی دارد چیزی را بگوید که نمی تواند.
به نظر درون نا آرامی داشت.

رفتار بد-تشویش درونی و ناتوانی گفتارانسانهای اطرافت همه مسبب درون به-
هم ریخته ات میشوند. درونی که با کلامی یا حرکتی در صورت آرام و شاد می شود
و با حرکت و کلام بعدی دچارهزار یک احساس بد میشود. خیلی زود گرگی وحشی
با دندانهای تیز و پنجه های آماده در درونت جایگزین می شود. او آنجا نشسته و
خوشبختانه یا بدبختانه زمانه چنان قفل های محکمی به قفس وجودت زده که گرگ
را یارای حمله نیست گر چه همیشه آماده است.
بیرون هوا خوب است بسیار آرام و ملایم- لبخند بزن.ورزش کن میز شام را بچین.
اخبار ببین با صدای بلند. زن باش.«زنیت نداری- تو از زن بودن چه میدانی؟!
نمی دانم زنیت چیست؟ یک گرگ خون آشام در قفس؟ یا بره ای که تمام روز می چرد
و مقداری علف هم برای بقیه ذخیره میکند یا ندیمه ای که تمام روز در آشپزخانه
می خرامد.... واقعا نمی دانم.
او را هم که پستانهایش را بریده بودند نمیدانم زن بود یا نه؟ زنیت اش را شاید بریده
و به گردن شوهرش آویخته بودند. شوهری که هنگام قهقهه گونه های براقش
جلوی چشمانش را میگرفت شوهری که تمام هفته و ماه به مسافرتهای کار-ی می رود
وزن جلوی آینه به سینه صافش نگاه میکندو از آنجا چشمش به روی بازوها و
رانهای استخوانی اش می لغزد و به شرمگاهش که ز ن ی ت او را گواه است تنها
نشانه زن بودنش
خواب بدی دیدم و از جا پریدم.
یک روز به شیدائی در زلف تو آوییییییزم
یک روز دیگر بند بند خودم را از هم جدا کنم
و...یک روز به رسوائی...... چه بود؟ پوستم را می شکافم
نمیدانم این تکه را کجا نوشته ام قسمتی را از نامجو ندزدیدم قرض گرفتم.
چه اغتشاشی اینجاست - زمان سکوت است.... ...

0 comments: