Spiga

4 از طرف امید

پشت این پنجره شب، مرد ملامتزده اندوه تماشا می کرد

زرق و برق غم غربت به قفس سینه تنگش خبر از فصل جدایی می کرد

بر گلوگاه نفس، حبس، دو صد منزل غم

بغض بر دیده و از عجز به خود صبر تمنا می کرد

پشت این پنجره هم شاخه گل سرخ به تنهاییه خود خو می کرد

به دلش دولت شیدایی و هر شب سر آسوده به فردا می کرد

مرد دید آن گل سرخ از پس شب

خاک سردش غم دوران تباهی

ریشه اش خشک به لم یزرعیه آفت درد

وین عجب، بر رخ خود از غم و اندوه به اکسیر رهایی، طرب و شور نمایان می کرد

پشت این پنجره شب، مرد ملامتزده اندوه و ندامت به چشش ننگ آمد

شب که انجام شد آن تک گل تنها؛ گل سرخ

خشک شد از تب ویرانگر درد

پشت این پنجره شبهای دگر، مرد هم عشق تماشا می کرد

مرد هم شوق تماشا می کرد

ا.ک.م

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم آذر 1387ساعت توسط faranak

0 comments: