Spiga

کابوس

چادری بر سرم 
با چمدان های از هم گسیخته
پریشان، دوان دوان
در جستجوی کفش های گم شده ام
تمام گوشت تنم میسوزد
و از جای جای سوزن هادرد زوزه میکشد
کوره راهی در برابرم 
مملو از بخار الکل و بوی خون 
پریشان با پای برهنه
می گریزم

0 comments: