Spiga

استحاله - انسیه اکبری


به چند شخصیتی تُف به روح پاره گی ام
به این تقابلِ اُمید و مرگ باره گی ام
به این تجاوزِ صدها گراز در بدن ام
به این ورودِ بدونِ مجوزت به تن ام
به راست کردنِ کژدم به وقتِ نیش زدن
درست بین دوتا رانِ فربهِ یک زن
و زنده خواریِ این جسمِ چاقِ لوله شده
گهی که توی گلوی خودش گلوله شده
سریدنِ کلماتی برنده روی عصب
ورودِ نرمِ وحوشِ بدون سر به عقب
قلمبه ماندنِ یک زخم مثل خون در رگ
و گریه کردنِ یک زوزه در نبودنِ سگ
........
ببوس آلتِ مَردانه یی که اَخته شده
لبی کلفت که با سرب و میخ تخته شده
زنی که سُرخ شده توی روغنِ مایع
غذای چرب و لذیذی که میشود شایع
به زورِ درد مبّدل به ظرف ریق شدن
به وقتِ استشهاء از خودم دریغ شدن
اجازه دادنِ اینکه مرا مچاله کنی
سه باره چرخ کنی درمن استحاله کنی
.........
نشسته منتظرم با گلوله یی در سر
منی که مثل منی بو گرفته توی کمر
که گیر کرده فنرهای تخت توی تن اش
رسوب کرده به شکلی غریب توی اَن اش
شبیه کرکس پرکنده ایست توی لجن
گرسنۀ جسدی یخ زده ست توی کفن
که دست هاش به پاهاش سفت بسته شده
تلاش کرده بمیرد
عجیب
خسته
شده
 

انسیه اکبری 2011


0 comments: