Spiga

بازگشتی به خود / خاطرات پریسا کاکائی از زندان

یادم می آید یکی از اساتید دانشگاه می گفت بگذارید مراجع، مساله ای که آزارش می دهد را بارها و بارها برایتان مطرح کند. حتی به او توصیه کنید آن را با تمام حسی که دارد بنویسد. می تواند نوشته اش را به فرد مورد اعتمادش بسپارد برای خواندن و یا آن را پاره کرده و دور بریزد. مهم این است که بارها و بارها مساله را بازگو کند زیرا هر بار، نکات بیشتری از آن موضوع برایش روشن می شود و از زاویه ی دید متفاوتی هم بدان خواهد نگریست. گاهی در این مرورها خودش به درمان های زیربنایی هم دست پیدا کرده و می تواند راه خروج را بیابد.

سال ها از آن روزهای دانشگاه و استاد و درس های روان شناسی گذشته است. سال ها برای درمان خود از گفت وگوی با آیینه و نوشتن استفاده کرده ام و حال امروز در آستانه ی 33 سالگی، در حالی که از ماه ها پیش برگ جدیدی از کتاب زندگی ام ورق خورده نیازمند درمانی دیگر بار هستم. این بار داستان من، داستان زندان است که این روزها دیگر تنها تجربه ی قشر یا گروه یا آدم های خاصی نیست بلکه تجربه ی مشترک بیشتر مردم است و برای هر کس منحصر به فرد.

در طول فعالیت های اجتماعی ام، به خصوص در حوزه ی زنان، از یک مقطع زمانی خاص، بازداشت فعالان شروع شد و روایت های زندان، سر فصل جدیدی را در نوشتار و یا مصاحبه های فعالان اجتماعی گشود. اما آنچه به خاطر دارم حداقل در محافل دوستانه، روایت شیرین و طنزآلود از روزهای زندان است
ادامه مطلب

0 comments: