Spiga

درخت غان درخت مورد و درخت گلابی





مردي دهاتي با تبري در دست كنار درخت گلابي ايستاد. درخت غان داد زد :


- آهاي درخت گلابي، اين مرد براي انداختن تو آمده.


مرد دهاتي دسته‌ي تبرش را محكم كرد و شروع كرد به تبر زدن درخت، تا آن‌را بياندازد.


درخت مورد با فرياد گفت :


- آهاي درخت گلابي عجب بلايي دارد سرت مي‌آيد، كو آن همه غرور و تكبري كه به هنگام ميوه دادن داشتي؟


درخت غان گفت :


- حالا ديگر با شاخه‌هاي پربركت مانع از رسيدن آفتاب به ما نمي‌شوي.


درخت گلابي كه در حال مرگ بود، آهسته گفت :


- اين مرد دهاتي كه دارد مرا مي‌اندازد، مرا به كارگاه يك مجسمه‌ساز معروف خواهد برد و مجسمه ساز هم با هنرش از من مجسمه‌اي زيبا و قشنگ خواهد ساخت، مرا به يك معبد هديه خواهند داد و آدم‌ها براي ستايش من خواهند آمد، اما شما دوتا، تو درخت مورد و تو درخت غان، براي شما هم هر لحظه اين خطر هست كه به وسيله‌ي آدم‌ها مجروح شويد، به وسيله‌ي آدم‌هايي كه برگ‌هايتان را خواهند چيد و با آن‌ها تاج‌هايي خواهند ساخت كه به روي سر من خواهند گذاشت!


برگرفته از قصه‌ها و افسانه‌ها – لئوناردو داوينچي – معرفي و بازنويسي از برونو نارديني – ترجمه‌ي ليلي گلستان – انتشارات كتاب نادر

0 comments: