راه ما ، من و تو
من و تو در انتظار فصلی سرد ایستاده ایم، عریان
به اندیشه ما آتش گرمی پیداست به جا مانده از ایمان به راه ما
زمین رفته رفته گرمی نهاده به زیر بارش تکه تکه های سرد آسمان
من و تو افول شاخهٔ سبز بودنیم ،نرم نرمک بر خاک سر خم کرده
با کمری شکسته ، خسته از تحمیل ظلم باد
اینجا زیستن آسان نیست، مرد مرده گفت
دیوار خانه ها نم کرده است و سست ، تکیه بر هر نمی نمیتوان نهفت
تنها هراس ما سوزش برفست که هر شب بلای جان ماست
این ترس بر هر تن برهنهای بدون شک رواست
در زمستانی که مردن انتهای آرزوی آدمیست
من و تو تنها بر شاخهٔ تاریکیه شب
مفتوح بر این فصل هنوز اسطوره وار آویخته ایم
ا.ک.م
0 comments:
Post a Comment