دریا که طوفانی میشود
احتمال گم شدن قایقها بالا میرود از آب
و هیچ فانوسی
جای آفتاب را نمی گیرد
چرا که آفتابگردانها
هیچ وقت
قایق نبوده اند
تا به تفسیر فانوس برسند
روزی که طوفان شد
ما مرده بودیم و به داد هم نمیرسیدیم
و سرمان هی به صخره ها می خورد
و در آب فرو می رفتیم
احتمال پیدا شدنمان
زیر آب پنهان شده بود
و ماهیها از ما بالا می رفتند
من باله در آورده بودم زیر آب
و تو دندانهایت را
به نهنگ قراضه ای قرض داده بودی
که اگر گرسنه شد
جای تو مرا بجود
هی پولک می انداختم زیر آب
هی زیبا میشدم
و تو دندان نداشتی که به من بخندی
صدایم حباب شده بود
درست راس روز تولدم
در اول اسفند
دو جفت گوش ماهی به من هدیه دادی
و من
هی حباب خودم را می شنیدم
هی حباب خودم را می شنیدم
هی حباب خودم را می شنیدم
عید پاک بود
تظاهرات قلابهای سرنگون علیه ماهیها
و مسابقات جهانی شکار ماهی شایستۀ سال
من زیبا شده بودم زیر آب
و چشم اولین تور
مرا گرفت
دست وباله زدم
حیف که صدایم حباب شده بود
و تو دندان نداشتی
تا تورها را بجوی!
دریا که آرام شد
تو دنبال دندانهایت میگشتی
ومن درون تنگ
هی خودم را به مرگ میزدم
صاحب هفت سین
معتقد بود: ماهی مرده سر سال
شگون ندارد
مرا به آب انداخت
تو از دلتنگی
نهنگ شده بودی
و زنده زنده
مراجویدی!
0 comments:
Post a Comment