به انگیزة نمایشگاه آثار سهراب سپهری در موزه هنرهای معاصر
روزگاری سهراب سپهری از حیثِ جهانبینیاش، که بیاعتنا نسبت به حال و وضعِِ زمانهاش به نظر میآمد، با ویلیام بلیک مقایسه میشد و شاید هنوز هم میشود. من هم چنین قضاوتی داشتم تا چشمم به نقاشیهایِ خاصِ او از جنگل افتاد.
به دیدن 113 تابلوی موجود از سهراب سپهری در موزة هنرهای معاصر رفتهام. گفته بودند که از آن میان 18 اثر برای اولین بار در معرضِ دیدِ عموم قرار گرفته. میخواهم به طور اخص آنها را ببینم که به جای آن میخِ چند تابلویی میشوم که سپهری از تنة درختان جنگل کشیده، فقط تنة درختان، نه بالاتر و نه پایینتر را. با دیدنِ آنها فیلمِ«کودکیِ ایوان» ساختة تاروکوفسکی پیشِ چشمانم جان میگیرد که تقریباً در تمام طولِ فیلم تماشاگر ایوان را در حالِ راهپیمایی در جنگل بزرگی میبیند که از تمامی هیئتِ آن تنها تنة درختهایش به چشم میخورد و بیینده نه سرشاخة درختهای جنگل را میبیند و نه قسمتهای پایینی آنها را.
سالها پیش فیلم را دیدهام؛ در فیلم پسرکی دوازده ساله به نام ایوان به هنگام حملة هیتلر به شورویِ سابق به عنوان جاسوس و به شکل ناشناس وارد مرزهای آلمان میشود تا به جمعآوری اطلاعات بپردازد. او کوچکسال است اما جنگ کودکی او را زیرِ خروارها جسد له کرده و از همة کودکیِ او چیزی جز اندامی کوچک باقی نمانده است. درون مایة«کودکی ایوان» انسان را چنان که به راستی هست، هم چون یک فرد، با دنیای درونیاش، عاطفهها و دلبستگیهایش و در کاستیهای انسانیاش مطرح میکند و نه در هیئتِ وظیفههای اجتماعی و سیاسیاش.
هنوز توی موزهام و فکر میکنم که هم نقاش، سپهری، و هم فیلمساز، تاروکوفسکی، بیخبر از یکدیگر از یک زاویة دید جنگل را دیدهاند، قسمتی از تنة کهنسالِ درختانِ یک جنگل را. آنها نه با گذشته و ریشههایِ درخت کاری دارند و نه به سرشاخهها و آیندهاش نظر میافکنند و شاید هردو میخواهند بگویند که ای ایهالناس، ای بزرگان، ای سیاستمداران، ای که و که... منِ آدم کوچولو نه به ماجراهایِ قبلی این جنگل کار دارم و نه میخواهم بدانم بعدها چه بر سرِ این جنگل میرود، تنها میخواهم در«همین اکنون» با رویاهایِ خود سر کنم و نمیخواهم دستخوشِ آرمانها و رویاهایِ شما باشم. شاید میتوان فیلم و نقاشیها را از این منظر به تماشا نشست که اتفاقات بزرگ، سیاسی و بیرونی میتواند چه تأثیر مخربی بر زندگیِ آدمهای ساده و معمولی بگذارد، آدمهایی که میخواهند ساده زندگی کنند و بیحادثه بمیرند. آنها میخواهند بچگی کنند، جوانی کنند و از میانسالی و کهنسالگی خود لذت ببرند و نمیخواهند به مانندِ ایوان از بچگی به مرگ برسند، و شاید فیلمِ«کودکی ایوان» و نقاشیهای سهراب این سوال را مطرح میکنند که اصلاً به چه حقی کسانی بر سرِ کسانِ دیگر فرود میآیند و به آنها میگویند که چگونه فکر کنند و دنیا را از چه منظری ببینند؟!
مآخذ: سایت دیباچه
0 comments:
Post a Comment