به مناسبت یکم اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی شیرازی
سر آن ندارد امشب، که برآید آفتابی - چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح؟ که جان من برآمد - بزه کردی و نکردند، موذنان ثوابی
نفس خروس بگرفت ، که نوبتی بخواند - همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
نفحات صبح دانی، ز چه روی دوست دارم؟ - که به روی دوست ماند، که برافکند نقابی
سرم از خدای خواهد، که به پایش اندر افتد - که در آب مرده بهتر، که در آرزوی آبی
دل من نه مرد آن است، که با غمش برآید - مگسی کجا تواند، که بیفکند عقابی؟
نه چنان گناهکارم، که به دشمنم سپاری - تو بدست خویش فرمای، اگر کنی عذابی
دل همچو سنگت ای دوست، به آب چشم سعدی - عجب است اگر نگردد، که بگردد آسیابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن - که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
1 comments:
6:25 PM, April 22, 2009
I'm just a crosshair
I'm just a shot, then we can die
فوقالعاده بود ممنون از به اشتراک
گذاشتنش
Post a Comment