Spiga

بودا بار spiritual music

با موسیقی "بودا بار" حدود7سال پیش آشنا شدم. زمانی که با چند نفر از دوستانمان یک هفته در پاریس بودیم .سرمای کریسمس بیداد میکرد ولی زیبائی شهر خیره کننده بود . یک شب را هم در بودا بار گذراندیم .به همه این مکان جذاب و آرامبخش را توصیه میکنم .شباهتی به بار در معنای عامیانه ندارد .باید بود و دید و حس کرد.این ویدئو را برای یاد آوری اون سفر اینجا اضافه میکنم.






از شاملو


بي‌گاهان
به غربت
به زماني که خود درنرسيده بود ــ
چنين زاده شدم
در بيشه‌ي ِ جانوران و سنگ
و قلبم در خلا تپيدن آغاز کرد
گهوارهِ تکرار را ترک گفتم
در سرزميني بي ‌پرنده و بي ‌بهار
نخستين سفرم بازآمدن بود
از چشم‌اندازهاي ِ اميدفرساي ِ ماسه وخار
بي‌آن‌که با نخستين
قدم‌هاي ِ ناآزموده‌ي ِ نوپائي‌ي ِ خويش
به راهي دور رفته باشم
نخستين سفرم بازآمدن بود

دوردست اميدي نمي‌آموخت

لرزان
بر پاهاي ِ نو راه
رو در افق ِ سوزان ايستادم

دريافتم که بشارتي نيست
چرا که سرابي در ميانه بود

دوردست اميدي نمي‌آموخت
دانستم که بشارتي نيست

اين بي‌کرانه
زنداني چندان عظيم بود

که روح
از شرم ِ ناتواني
در اشک


پنهان مي‌شد


spring2009 | playlist 68

سعدی



به مناسبت یکم اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی شیرازی




سر آن ندارد امشب، که برآید آفتابی - چه خیال­ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح؟ که جان من بر­آمد - بزه کردی و نکردند، موذنان ثوابی
نفس خروس بگرفت ، که نوبتی بخواند - همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
نفحات صبح دانی، ز چه روی دوست دارم؟ - که به روی دوست ماند، که برافکند نقابی
سرم از خدای خواهد، که به پایش اندر افتد - که در آب مرده بهتر، که در آرزوی آبی
دل من نه مرد آن است، که با غمش برآید - مگسی کجا تواند، که بیفکند عقابی؟
نه چنان گناهکارم، که به دشمنم سپاری - تو بدست خویش فرمای، اگر کنی عذابی
دل همچو سنگت ای دوست، به آب چشم سعدی - عجب است اگر نگردد، که بگردد آسیابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن - که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی


Orlando Figes and his new book

painting

acrylic on canvas

april 2009

FE

من و باغچه



باز هم قبل از روشن شدن هوا از خواب پریدم تاریک تر از اون بود که بشه قدم زد

هوس کردم برم گل بخرم خیلی شدید.در واقع این اولین نوروزی بود که بدون کاشتن

بنفشه و شمعدونی از راه رسیده بود و بدون اینکه متوجه آمدنش بشم مرابا خود در سال

1388 جای میداد. حالا بعد از چندین هفته هوس گل کاری بر سر داشتم. بیدار بیدار

بودم گرمکن پوشیدم وبرای خودم قهوه درست کردم 2 پیمانه غلیظ تر از همیشه !

حالا دیگه به این طعم جدید خو کرده ام. چند جرعه نوشیدم . بیرون نگاهی به باغچه

انداختم و فکر کردم چه گلهائی باید بخرم هوا عالی بود سبک و تمیز- یکدست با نور

ملایم. به گل فروشی رسیدم چرخ دستی را برداشتم و خودم را میان گل ها و بوته ها

رها کردم خلوت بود و من بی دلهره دستم را روی برگها می کشیدم وبا نفس عمیق

بوی تازگی را می بلعیدم. بالاخره گلهائی که میخواستم برداشتم وراهی خانه شدم.

همه را روی حیاط آجر فرشم گذاشتم که هنوز از سرمای اول صبح خنک بود بعد

قهوه ی دیگری ریختم موهایم را پشت سر جمع کردم و با یک دنیا شوق کودکانه برای

این بازی خوب آماده شدم. بازی با برگ و خاشاک ونشاندن گلهای تر وتازه میان

خاک نمناک درست مثل نگین- باغچه پر بود از برگهای خشکی که تمام زمستان

به یمن تمیز کاری کارگرها روی گلها سرازیر شده بود وتا نیمی از ساقه شان را

پوشانده بود- تصمیم گرفتم قبل ازشروع تن باغچه را تمیز کنم.کار سختی بود باید

انگشتانم را لابلای تمام ساقه ها حرکت میدادم تا بدون آسیبی به اونا برگ و چوبهای

خشک را بیرون بیارم.طولی نکشید که خودم را دیدم دوزانو تا کمر خم شده ام-

گلبرگهای سفید و قرمز گهگاهی مماس با گونه هام و با چه لذتی برگها را جمع میکنم.

این لذت عمیق باز هم حکایت حس شامه ام بود-

همانطور ادامه دادم و سعی کردم بیشتر خودم را در اون احساس عمیق شناور کنم...

چه شیرین بود- بوی خاک و برگهای نمناک رو به تجزیه- هوای خنک و تازه اول

صبح و شبنم روی برگها - همشون با هم بوی شمال ایران را برام تداعی می کردند.

چشمام رو بستم -چند نفس عمیق کشیدم وتصور کردم الآن در یکی ازجنگل های

شمال خودم را روی زمین رها کرده ام و دارم باچوب ریزه ها و برگها ی خشک

آلونک می سازم - آه چه بوی خوبی ...همانطور ادامه می دادم -باز چشمام را

می بستم و به جنگل ها سفرمی کردم تا اینکه تل بزرگی از برگ کنارم جمع شد و

باغچه عریان و تمیز آماده پذیرفتن گلهای جوان شد. همه را کنار هم نشاندم و بعد

کنار خیسی زمین و گل وخاک- قهوه ام را داغ کردم- سیگاری آتش زدم و با ماهی

قرمزها درد و دل کردم . میگفتند منتظریم لی لی ها گل کنند و من گفتم که به زودی

غنچه یاسمنهای کنار نرده ها باز میشه و حیاط کوچکمون بوی عطر میگیره و به

دنبال اون یاسهای محبوبه شب همه مون رو مست میکنه.

بعد کتاب شوخی از کوندرا رو روی پاهام گذاشتم و شروع به خوندن کردم



حیاط آجر فرشم با گلها و ماهی ها یکی از دلخوشیهای بزرگ منه- بزرگ و کودکانه ...








art of light


AntiVJ & Crea Composite: Nuit Blanche Bruxelles from AntiVJ on Vimeo.

hallelujah- Cohen

گلنار- دا ستا نی از فولکلور ترکمن



صد سال تنهائی را بخوانید




و- دل نویس

شمعدونی ها رو دیروز بعد ازکلی نوازش و لمس گلبرگ های خیسشون روی گونه هام کاشتم
توی همون گلدون سفالی دو دسته ای که خیلی دوسش دارم
جابجاش کردم تا ماهی قرمزای تو حوضم هم خوب ببینند.

حالا نوبت اطلسی هاست
منتظرمند دارن برگ های براقشون رو تکون میدن .باید برم
خیلی زود
.

STA festival in Tehran

اولین جشنواره ی هنرمندان خود آموخته

www.selftaughtartfest.com

IN A DREAM

love is a work of art

"in a dream" is a movie by Jeremiah Zagar, coming to theaters nationwide on April 10th. take a moment and look at the trailer.
here is the link:



http://vimeo.com/3115082

آنچه از خود میشناسم از بیان منظر چشمان تو

کیستم من؟
از نظرگاه دو چشمان غریبت چیستم ؟
آدمی‌ یا شبهه‌ای ، آیینه‌ای اندوهگین؟
مردی همچون
مردمان خاک این کهنه زمین
،یا نویدی، مرسلی شاید امید مرحمی
دور از یقیین ؟
چیستم من ؟
مقطعی از جریان پر شتاب حادثه؟
حادثه تجربهای خوب و زشت؟
ساکن دغدغه‌های پر ملال زندگی‌؟
یا مسافر با نسییم خرم یاد بهشت؟
کیستم من؟
انعکاس خیسیه چشمان تو گویای این
مردی
همچون مردمان دیگر خاک زمین
امید.ک.م